برگ ها ریختند و تمام شدند.
کوچه خالی شد و
شیشه از سرما ترک خورد.
من آنسوی پنجره ای بودم که تو
نادیده از آن گذشتی.
زیر حجم تاریکی ای مدفون شده ام
که فقط یک شعر می تواند مرا از آوارش برهاند.
خیلی وقت است
تکه های شکسته ام را درون پوسته انسانی ام
جمع کرده ام.
خیلی وقت است
به این بیهوده نگاری خو کرده ام.
پشت این پنجره
حل شده ام در
خاکستری پیش درآمد زمستان.
برچسب : نویسنده : carousel بازدید : 181