بیست و ششم مرداد

ساخت وبلاگ

هوا خیلی خیلی گرم بود. گوشی همراه میگفت 41 درجه اما به نظر من 45 بود. من دمای 41 را میشناسم. این گرما به قدری بود که حس میکردم تک تک سلولهای بدنم در حال تبخیر شدن هستند.

رفتم دکتر و دیگر هیچ.

آمدم و کلی لباس شستم.

هرچیزی که دم دستم بود شستم.

شستم و شستم.

ظهر خوابیدم و خوابهای بی ربطی دیدم. بیدار شدم و باز شستم.

تلویزیون یک سریال خوب داشت، تماشا کردم و علافی.

الان که فکر میکنم میبینم امروز فقط برای زندگی ام کلفتی کردم. آیا یک خورده بهتر بوده ام؟

نمیدانم. شک دارم.

لاقل غیبت نکرده ام.

پس کمی خوب بوده ام. نه بصورت خودآگاه. بلکه کاملا اتفاقی. پس قبول نیست. امروزم به درد نخورده است. فقط شست و شو کرده ام.

آخر که چی؟

نمیخواهم کاری کنم؟

"باید کاری کنم."

عشق...
ما را در سایت عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : carousel بازدید : 193 تاريخ : جمعه 10 بهمن 1399 ساعت: 5:16