هر وقت دلم شکسته است، می آیی.
تو چه خوب،
چه متین،
چه آهسته
چه دوستانه و عاشقانه
پا به خلوتم میگذاری.
آزاد. آزاد من
تو با وجود دردی که از ابتدای تولدت در قلبت داری،
همدرد من میشوی.
دردهای خودت را کنار میگذاری،
و دستم را میگیری، مینشینی آرام در کنج خانه دلم.
هر چه که هیچ کسی نمیداند را تو میدانی.
با چشمان و دستان امانت دارت، گویا پیامبری هستی.
هیچ گاه
به رخم نکشیدی،
دیوانگی ام را.
هیچ گاه تنهایم نگذاشتی.
هیچ گاه برایت کم نبودم.
دوست بجز تو چه کسی می تواند باشد؟
این کلام بجز صفای دل تو معنایش چه خواهد بود؟
از تو سپاس گزارم که هستی
و
خواهی بود.
برچسب : نویسنده : carousel بازدید : 191