برچسب : نویسنده : carousel بازدید : 56
از تخیل خوشم می آید
می نویسم و با شخصیت های تخیل هایم بازی می کنم
برچسب : نویسنده : carousel بازدید : 121
پاچه های شلوارش را بالا زد. در حالیکه مراقب بود روی سنگهای کنار رود سر نخورد، نشست و آرام پاهایش را داخل آب سرد رود فرو برد. از سرما و خوشحالی فریاد زد. پسرک که در آن نزدیکی نشسته بود و در آب سنگ می پراند برگشت و نگاهش کرد. با لبخند گفت: زندگی همین لحظه است. همین تجربه های کوچک. به دنبال سرچشمه و مقصد نباید بود. زندگی را باید در دم مثل آب این رودخانه تجربه کرد.
و خندید.
عشق...برچسب : نویسنده : carousel بازدید : 133
برچسب : نویسنده : carousel بازدید : 171
برچسب : نویسنده : carousel بازدید : 195
برچسب : نویسنده : carousel بازدید : 195
هر چه دارو خورده ام تا غم تو از دلم بزداید، فزون تر گشته است. چه کسی میگوید غم یک انتخاب است؟ تو انتخاب نبودی، هرگز! تقدیر من بوده ای.
عشق...برچسب : نویسنده : carousel بازدید : 208
برچسب : نویسنده : carousel بازدید : 241
برچسب : نویسنده : carousel بازدید : 227
برچسب : نویسنده : carousel بازدید : 265